جاده آرزو های کاغذی

روزی .... جایی .....در راهی ....من بودمو خودم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

در گلستانه

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

 

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زد؟

سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.

لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟

هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.

سایه‌هایی بی لک،
گوشه‌ی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

آری
تا شقایق هست،
 زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند..

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:گلستان , دشت , کوه , آباد , تبریز , باد , سوسمار , آب , شقایق , تابستان,

] [ 14:34 ] [ محدثه ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

تو ای مادر که قلبت پر ز مهر است

                   بلندی مقاومت تا سپهر است

پدر جانم دلت چون کوه باشد 

              الهی عمرتان چون نوح باشد 

شما را همچو جانم دوست دارم

                                  نگهدار شما پروردگارم

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:مادر , پدر , کوه , نوح,

] [ 16:50 ] [ محدثه ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه